اربعين...

از همون اول اول ها که بچه بودم عاشق ماه رمضون بودم...يه حس خاصي نسبت به اين ماه داشتم..وقتايي که هر روز آش داشتيم..خبري از جمع کردن سفره هاي ناهار نبود (: همه مهربون بودن..هر شب ميرفتيم مسجد..هر روز روزه ميگرفتيم...بابام و مامانم بيشتر از هميشه هوامو داشتن..با کلي ناز کردن واسه خانواده سحري ميخوردم. ...وقتي که ميوه هاي جشن تولد امام حسن ( ع) رو آماده ميکرديم تو حياط و همه همسايه و ها اشناها جمع ميشدن و ميگفتيمو ميخنديديم....يادش بخير با دختر داييم هانيه يه بار داشتيم ميوه بسته بندي ميکرديم واسه جشن که روزه هم بوديم ،ميگفتيم عه اين چه خوشگله و قايم ميکرديم پشت,ماه خدا,ماه خدایی,ماه خدا رمضان,ماه خدا+رجب,ماه خدا آمد,ماه خدا مبارک,ماه خدا شعر,خداحافظ ماه رمضان,خداحافظی ماه رمضان,خدای ماه ...ادامه مطلب

دختر بچه اي براي خريد به بقالي سر کوچه رفت.وارد که شد ليست خريد رو به بقال داد و گفت :مامانم گفته اينارو بهم بدين،اينم پولش.بقال لبخند زد و گفت چون دختر خوبي هستي ميتوني يه مشت شکلات  به عنوان جايزه برداري.ولي دختر کوچولو از جاش تکون نخورد.بقال که فک کرده بود دختر بچه خجالت ميکشه شکلات هارو برداره بهش گفت:دخترم خجالت نکش بيا جلو و شکلات هاتو بردار.دختر بچه گفت :ميشه شما بهم بدين؟بقال با تعجب پرسيد: چرا دخترم مگه چه فرقي ميکنه؟! دخترک گفت: اخه مُشته شما بزرگتره....گاهي ما چه ناشيانه يادمون ميره که مشت خدا از مشت ما بزرگتره...فقط از خودش بخوايم...  &n,مشت خدا,مشت خدا فردریک فورسایت,كتاب مشت خدا,بازی مشت خدا,دانلود کتاب مشت خدا,بازی خدای مشت اندروید,خدای مشت,خدای مشت اندروید,خدای مشت برای اندروید,رمان مشت خدا ...ادامه مطلب